.....

ساخت وبلاگ
[از خواب ها پرید، از گریه ی شدیداما کسی نبود... اما کسی ندید...]از خواب می پرم، از گریه ی زیاداز یک پرنده که خود را به باد داداز خواب می پری از لمس دست هاشو گریه می کنی زیر ِ پتو یواشاز خواب می پرم می ترسم از خودمدیوانه بودم و دیوانه تر شدماز خواب می پری سرشار خواهشیسردرد داری و سیگار می کشیاز خواب می پرم از بغض و بالشمکه تیر خورده ام که تیر می کشماز خو ........
ما را در سایت ..... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : donyayearghavan بازدید : 176 تاريخ : چهارشنبه 23 اسفند 1396 ساعت: 12:36

وَلى نَه...! گِريه بَعضى وَقتا لازِمه..! خيلى وَقتا كم ميارى بى نام و نِشون تر اَز خودِت، فقط خودِت ميشى..! شونِه كم ميارى اَصلاً شونه اى نيس كه بِخواى كم بيارى..! بَعضى وَقتا فَقط دِلتو بِزن به تَهِ دِلتنگى.. عُمقشو بِبين چَندِه زيادِه! خُب باش ........
ما را در سایت ..... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : donyayearghavan بازدید : 123 تاريخ : پنجشنبه 11 آبان 1396 ساعت: 14:07

خانم چینی در آسانسور گفت : دستت!! نگاه کردم .. دیدم در دستم خون جاریست .. ولی حواسم نبود .... بعد رفتم چسب زخم بخرم .. چسب زخم خریدمو به مغازه دار پول دادم ... و یادم رفت بقیه ی پول رو بگیرم ... حواسم نبود .... بعد دیدم یادم رفته خون رو با دستما ........
ما را در سایت ..... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : donyayearghavan بازدید : 136 تاريخ : پنجشنبه 11 آبان 1396 ساعت: 14:07

تموم کرد ..

پدر شوهرم تموم کرد ..

پدر شوهرم و از دست دادیم ..

سوختم ...

سوختم ....

........
ما را در سایت ..... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : donyayearghavan بازدید : 112 تاريخ : پنجشنبه 11 آبان 1396 ساعت: 14:07

یه بار نشست روبروم، چایی نباتشو هم زد و گفت "میترسم یه روز اذیتت کنم"گفتم "خب نکن!" گفت "عمدی که نه! ولی میترسم اذیت شی" گفتم "نترس! از چی باید اذیت شم؟!" دوباره چاییشو هم زد، هم زد، هم زد... دیدم حرف نميزنه، گفتم "نباتت آب شد، چاییتو بخور گفت "تو نمیترسی یهو برم؟؟" گفتم "نه! بخوای بری میری دیگه! واسه چی بترسم؟!" گفت "ولی من میترسم! میترسم خسته شی بری و بازم دوست داشته باشم..." فقط نگاش کردم ........
ما را در سایت ..... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : donyayearghavan بازدید : 133 تاريخ : چهارشنبه 19 مهر 1396 ساعت: 3:27

اگه روزی تو یه خونه ‌ تنها زندگی‌کنمحتما دق میکنم سخته تنهایی ،‌ سخته بدون همدم بودن خب حالا اگه واقعا مجبور شدم تنها باشم ، باید چه طوری از پسش بربیام شبای تنهایی چطوری‌میگذره ؟ صبحاش اصلا صبحه؟ وقتی بیدار میشی و‌ چشمات به روی هیشکی باز نمیشه ،‌ وقتی که به آیینه نگاه میکنی میبینی تنهایی دیشب یه خط بیشتر به گوشه چشمات اضافه کرده چه حالی داره باید چطوری سَر کرد ؟ باید چطوری حفره و‌‌ اون خلأ رو ........
ما را در سایت ..... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : donyayearghavan بازدید : 161 تاريخ : چهارشنبه 19 مهر 1396 ساعت: 3:27

دیشب یادم رفته بود  کتری رو بردارم از رو گاز ..نصفه شب داشت میترکید .. اونروز یادم رفت حواسم باشه با چاقو دستم و نبرم .. محمد وقتی فهمید مواظب نبود دعوام کرد و ناراحت شد همسریم .. اونروز میخواستم بشینم حرفامو بنویسم .. ولی چند دقیقه ی بعدش دیگه هیچی دیگه هیچی یادم نبود برای نوشتن .. من بی انرژی نیستم ... کسلم نیستم .. تنبلم نیستم .. دانشگاه ملی بیرجند قبول شدم و  نرفتم .. کی دانشگاه ملی قبول ........
ما را در سایت ..... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : donyayearghavan بازدید : 123 تاريخ : چهارشنبه 19 مهر 1396 ساعت: 3:27

یه روزی خط میکشم دور همه ی چیزایی که  تورو ازم میگیره..خط میکشم دور تمام نبودنام .. خط میکشم دور همه ی حرفای منطقی دور همه ی ژستای عاقلانه ای که خودمو پشتش قایم کردم دور همه ی فاصله های لعنتی دور حرفای مفتِ این ملت بیکار خط میکشم دور هرچی مقاله و درس و مشغله اس.. اصلا کدوم یکی از اینا وقتی تو نباشی به دردم میخوره؟ میخوام نباشه همچین مقاله ای که نشه رو موضوع مهمی مث چشمای تو کار کرد ! میخوام ن ........
ما را در سایت ..... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : donyayearghavan بازدید : 137 تاريخ : چهارشنبه 19 مهر 1396 ساعت: 3:27

طلسم شدیم .. زندگیمون طلسم شده امروز ..منی ک هر روز ساعت هشت صبح بیدار میشدم و محمد و راهی میکردم و دیگه نمیخوابیدم .. امروز تا ساعت یازده و چهل و پنج دقیقه خوابیدم .. وقتی بیدار شدم هم سر درد و سر گیجه داشتم و بازم خوابم میومد .. محمدم ک حالش اگه بد بودم خودشو خوب میگرفت .. صداش گرفته بود و گفت حالم اصلا خوب نیست .. طلسم شدیم .. یهویی اینجوری شدیم .. ما دیشب قبل از خواب کلی گفتیم و خندیدیم . ........
ما را در سایت ..... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : donyayearghavan بازدید : 112 تاريخ : چهارشنبه 19 مهر 1396 ساعت: 3:27

خوابم گرفته ...حوصله ی هیچ کاری رو ندارم ..  فقط مونده سرمو بذارم زمین و ......    محمد تو هم منو سر کار گذاشتی ..  یا ...  اصلا نمیدونم تو داری به چی فکر میکنی ...  سر تو ..  اعصابم خرابه ....  ذهنم مشغوله ...  نگرانم ...  از همه چیز فراری ام محمد ..  هر چی بیشتر بگذره گرفته تر میشم ..  تقصیر توعه ........
ما را در سایت ..... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : donyayearghavan بازدید : 111 تاريخ : يکشنبه 18 تير 1396 ساعت: 20:57

تکرار، انکار، تکرار...   من، نه فقط به آدمای اطرافم، که به خودمم دروغ گفتم.  سالها خندیدم و حال بدم رو انکار کردم،  هی خندیدم و روزهای بدم رو تکرار کردم.  من نه فقط از آدما، که خودم رو از خودم پنهان کردم.   هیچکس برای آدمِ بدِ هیچ قصه‌ای اشک نمی‌ریزه..  من مسبب اتفاقاتِ بد نبودم. من خودم اتفاق بد بو ........
ما را در سایت ..... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : donyayearghavan بازدید : 88 تاريخ : يکشنبه 18 تير 1396 ساعت: 20:57

ایزابل : شاید دروغ میگه ، ناراحت نباش ، خب ؟ آنتونی : دروغ میگه ؟   ایزابل : راست میگه ؟  آنتونی : آره ، راست میگه .  ایزابل : چقدر بد ..  آنتونی : میدونی خاصیت من چیه ؟  ایزابل : چیه ؟  آنتونی : وقتی میدوئم سمت در ، میخورم بهش ،   به یه در بسته که قفل شده است ،   وقتی کوبیده میشم بهش و میوفتم روی ز ........
ما را در سایت ..... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : donyayearghavan بازدید : 115 تاريخ : يکشنبه 18 تير 1396 ساعت: 20:57

تلفن همراهت را درنظر بگیر،حالش که خوب نباشد هنگ میکند..ابتدا روزی یکبار،سپس روزی دوبار..و تو اهمیت نمیدهی!چون با یکبار ری استارتمجددا شروع به کار میکند..این اتفاق اگر همینطور ادامه پیدا کندو تو اهمیت ندهی پس از مدتییک روز هنگ میکندو دیگر با ری استارت که هیچ..با بردن به تعمیرگاه همدرست نمی شود که نمی ........
ما را در سایت ..... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : donyayearghavan بازدید : 97 تاريخ : يکشنبه 18 تير 1396 ساعت: 20:57

پیش می آید که گاهی  در زندگی ات به هر دری میزنی ..بسته است... به هر دیواری .. که چنگ می اندازی  میبینی انگار نه انگار .. دست و پا میزنی در مشکلاتت .. مثل اینکه حبس شوی در یک اتاق نمور و بی روزنه و در بسته .. که حال ... حکایت همان مشکلات است که ... هیچوقت راه فراری .. برایشان نداشتیم ... حالا هی مدام ........
ما را در سایت ..... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : donyayearghavan بازدید : 107 تاريخ : يکشنبه 18 تير 1396 ساعت: 20:57

محمد جان ..

عزیزم ..

الان دیگه فقط تو رو دارم ها ..

مبادا تنهام بذاری ها ..

محمد ..

بعضی وقتها ..

از بعضی حرفات ناراحت میشم ..

اما تو دلم نگهش میدارم ..

محمد ..

ناراحتیام از تو رو فقط اینجا مینویسم ..

میدونی ..

خیلی دلم برات تنگ شده ..

خیلی ..

........
ما را در سایت ..... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : donyayearghavan بازدید : 98 تاريخ : يکشنبه 18 تير 1396 ساعت: 20:57

تو در مورد دلتنگی چی میدونی؟


از حفره‌های دردناکِ توی دل آدمها خبر داری؟

از سایه‌ای که تمام روز ازش فرار می‌کنن

و قبل از خواب پشت پلکشون می‌بیننش

شنیدی؟


از فلسفه‌ی دردناکِ کلمه‌ی سه حرفیِ

«کاش» کسی برات حرف زده؟

دلتنگی یه زخمِ پنهانه..

یه سرطانِ بی‌نشونه..

آدمای دلتنگ شبیه بقیه‌ی آدمان..

راه میرن میخندن لذت می‌برن

و تو هیچ وقت از ظاهر آرومشون

نمیتونی بفهمی پشت این رد پاها

و ته این خنده‌ی بلند چه ای کاشِ بزرگی جا مونده..

........
ما را در سایت ..... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : donyayearghavan بازدید : 100 تاريخ : يکشنبه 18 تير 1396 ساعت: 20:57

ازصبح همه چی خونه یه جور دیگه بود سر صبحونه حرف نزدیمسر ناهار هم حرف نزدیم سر صبحونه نمیخواستیم حرف نزنیم اما سر ناهار خودم خواستم که حرف نزنیم موقع چای عصر هم همه چی همونجوری طلسم شده مونده بود نشسته بودم پشت میز ناهارخوری وعکس سلکت میکردم برای چاپ کتابش دستش بود. میخوند و چای میخورد حالم ازش بهم ........
ما را در سایت ..... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : donyayearghavan بازدید : 106 تاريخ : يکشنبه 18 تير 1396 ساعت: 20:57

مامانم میگه مرد اونیه که چشمش دنبال زن و بچه مردم نباشه، خوب کار کنه و تن پرور نباشه.صدای عربده ش چهارتا خونه اونورتر نره و از غذا ایراد نگیره.. مرد باید صبح زود بره سر کار و شب برگرده خونه.. به نظر مامانم مرد شبیه بابامه.. مقتدر ولی مهربون دوستم میگه مرد باید جذاب باشه، قد بلند و ورزیده، صدای خش دا ........
ما را در سایت ..... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : donyayearghavan بازدید : 100 تاريخ : يکشنبه 18 تير 1396 ساعت: 20:57

تو مگه لحظه لحظه و ذره ذره دوست داشتنامو ندیدی ... عاشقتم و برات میمیرم و ندیدی ؟؟سر مهریه اونم بخاطر حرف پوریا با من بحث میکنی .. بلکه بهت ثابت بشه دوستت دارم .. بهت گفتم میدونم مشکل زیاد داری . ببخشید ک کاری از دست بر نمیاد  جز اینکه باشم .. و بودم کنارت ... گفتی همین بودنم بسه ... الان بس نیست ؟؟ ........
ما را در سایت ..... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : donyayearghavan بازدید : 108 تاريخ : يکشنبه 18 تير 1396 ساعت: 20:57